سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























دانه سیب

 بچه که بودیم خانه مان کنار دریا بود ، اما هر روز دلمان برای دریا تنگ می شد . هر روز از توی حیاط دریا را تماشا می کردیم ؛ اما باز دلمان قرار و آرام نمی گرفت .شوق دیدار دریا هر روز مرا به کنار ساحل می کشاند و من دست در آغوش امواج دل بی قرارم را تسلی می دادم .گاهی به همراه موج هایی که از دور می آیند و سینه به ساحل می سایند؛ قایم باشک بازی می کردم . هم بازی موج ها شدن خیلی برایم لذت بخش بود .

گاهی دزدانه دل به دریا می زدم و در حاشیه ساحل آن قدر از خانه دور می شدم که خودم هم از این فاصله ام می ترسیدم . البته همیشه در این شیطنت ها تنها نبودم . گاهی دوستی داشتم که شریکم بود. شریک خنده ها و شیطنت ها ، ماهی گیری ها و نیز لذت بردن از زیبایی های طبیعت .

مادرم همیشه میترسید از این که نکند دریا روزی مرا غرق کند ، از این که هر روز می رفتم دریا  به من هشدار می داد : «گاهی دریا آدم ها را غرق می کند» . من همیشه برایم سؤال بود که غرق شدن اصلا" یعنی چی ؟ چگونه آدم هایی که شنا بلدند توی دریا غرق می شوند. ( ساحل نشینان اعتقاد دارند کسی که از دریا می ترسد هیچ گاه غرق نمی شود .کسانی که غرق می شوند نترس و دریا دل اند.)

آقا جان ! من شما را دوست دارم . همیشه عظمت و بزرگواری شما رامی بینم ؛ بعضی وقت ها غفلت می کنم و مرتکب گناه می شوم اما دوباره  دلم برای عظمت و بزرگواریتان تنگ می شود .

آقا جان ! بعضی وقت ها توی دریای مشکلات ماهی می شوم ، دوست دارم فقط صیادم شما باشید . 

آقا جان ! دوست دارم در محبت شما غرق شوم . آن قدر دست و پا بزنم که تمام وجودم محو در محبتتان شود .

آقا جان ! آن قدر از زیبایی حضورتان دیده ام که هیچ وقت دلم نمی خواهد دست از دامنتان بردارم . اجازه بدهید همیشه دست به دامان شما باشم .

آقا جان ! من آمده ام گاهی تنها و گاهی با دوستانم . آمده ایم دست به دامان شما شویم .همه آمده ایم که غرقمان کنی . غرق در عشق به خودتان ، غرق محبت بی انتهای الهی و نیز غرق ظهورتان !  


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/19ساعت 11:43 صبح توسط دانه سیب نظرات ( ) |

حضرت آیت الله بهجت فرمودند : هر کسی باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجت (عج) و فرج شخصی خود  پیدا کند ؛ خواه ظهور یا فرج آن حضرت دور باشد یا نزدیک .

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی                از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه                        اندوه مادر را حکایت کرده باشی

یا در لباس ناشناسی در شب قدر                  نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی

پس بوده ای و هستی و می آیی از راه           تا حق دل ها را رعایت کرده باشی

پس مردمک های نگاه ما عقیم اند                 تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی

 

                                                                   هنوز به انتظارت نشسته ام آقا !


نوشته شده در جمعه 90/3/13ساعت 4:10 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

اگر که سبز مانده ام آقا امید یاری توست         زدستگیری و میهمان نوازی توست

طبیب گفته که اصلا" نترس ، خواهی مرد !       ولی امید من به شفا و طبیب واری توست

دلم برای غمت سخت مغشوش است            اگر که راست گفته ام آقا زلطف و یاری توست

هنوز مانده ام آقا سر قرار تو راست               چه خوب جنود شیاطین ، فراری توست

تمام دلخوشی ام آقا دعای شماست            دریغ گر نشود از ما ، زلطف و یاری توست

خریده ام آقا به جان ، بلای شما !                 اگر که نقد خریده ام ، بهای مصری توست

دلم شکست برای غریت بی انتهات مولا        هنوز چشم امیدم به دست یاری توست


نوشته شده در دوشنبه 90/3/9ساعت 3:35 صبح توسط دانه سیب نظرات ( ) |


Design By : Pichak