• وبلاگ : دانه سيب
  • يادداشت : سر گذشت خاك
  • نظرات : 9 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + الف 

    در آغاز دو کلمه بودند: "عشق" و "مهر". با هم سفر ‌کردند و دنيا را ‌گشتند و چيزها را ‌ديدند تا رسيدند به دل ِ آدم. "مهر" گفت: چه جاي خوبي براي ديدن. "عشق" گفت: چه جاي خوبي براي ماندن و دست ِ "مهر" را رها کرد. "مهر" با غصه پرسيد: با من نمي‌آيي؟
    "عشق" سر تکان داد. "مهر" لبخند زد: پس بيا هرکداممان، چيزي از خودمان به ديگري بدهيم تا هم را به خاطر داشته باشيم. "عشق"، قافش را به "مهر" هديه داد و "مهر" ميمش را به "عشق".
    اينطور شد که آدم مشق ِ قهر آموخت.

    مژگان عباسلو