دستم نه اما دلم به هنگام نوشتن نام تو مي لرزد ....نمي دانم چرا وقتي به عکس سياه و سفيد اين قاب طاقچه نشين نگاه مي کنم پرده ي لرزاني از باران و نمک چهره ي تو را هاشور مي زند...وقتي دوباره آمدي باقيش را برايت مي خوانم !
يادم بماند.